English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7602 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . U پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
variably U بطور متغیر
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us U برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
thanksgiving day U چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
declares U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
the while or whilst U مدتی که
awhile U مدتی
some time U مدتی
for some time past U مدتی
for a season U تا یک مدتی
whilst U در خلال مدتی که
long ago U مدتی پیش
for the time being <idiom> U برای مدتی
porolongation of a period U تمدید مدتی
long a go U مدتی پیش
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
not long a U مدتی نگذشته است
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
retreat U انزوا [گروهی برای مدتی]
to borrow up to ... books U تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
immobilised U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilises U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizes U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizing U مدتی در بستربی حرکت ماندن
application years U مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
immobilising U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilized U مدتی در بستربی حرکت ماندن
shut up <idiom> U بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
leases U واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lease U واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
estate in reversion U هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
retreat U گوشه نشینی [گروهی برای مدتی]
overcast U ابری
clouded U ابری
nebula U ابری
nebulose U ابری
nubilous U ابری
reeky U ابری
nedula U ابری
heavies U ابری
heavier U ابری
acloud U ابری
flossflower U گل ابری
heaviest U ابری
heavy U ابری
cloudy U ابری
lay over <idiom> U به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
tarantula nebula U ابری طلاماهی
thickest U تیره ابری
ring nebula U ابری حلقوی
aquarius nebula U ابری دلو
dummbbell nebula U ابری دمبل
emission nebula U ابری تشعشعی
gloom U ابری بودن
thicker U تیره ابری
thick U تیره ابری
horsehead nebula U ابری سراسب
star cloud U ابری ستارهای
crab nebula U ابری خرچنگی
dapple U لکه ابری
star nebula U ابری ستارهای
sponginess U حالت ابری
veil nebula U ابری پرده
planetary nebula U ابری سیارهای
obnubilate U ابری کردن
nebulosity U حالت ابری
orion nebula U ابری جبار
flecker U ابری کردن
owl nebula U ابری جعد
lagoon nebula U ابری مرداب
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
to go away U ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
to go to U ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
get in gear [get into gear] <idiom> U بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
marbleize U رنگ ابری کردن
lyraring nebula U ابری حلقوی شلیاق
heavily overcast U ابری متراکم [هواشناسی]
heavily overcast U ابری پوشیده [ هواشناسی]
It is cloudy. U هوا ابری است.
to cloud over U ابری شدن [هوشناسی]
horsehead nebula U ابری کله اسبی
overcloud U ابری یا تیره شدن
extragalactic nebula U ابری برون کهکشانی
to overcloud U ابری شدن [هوشناسی]
short run U زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
marble U رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
emission nebula U ابری نشری سحابی گسیلشی
marbles U رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
year and day U مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
variable recoil U سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
downtime U مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
helmcloud U ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
demurrage U بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
thunderhead U توده ابری که حاشیه اش سفیداست وقبل از رعد وبرق دراسمان فاهر میشود
that fauit will right itself U خواهد شد
twill _ U ان خواهد
he will go U خواهد رفت
it will manifest it self U اشکار خواهد شد
he shall go U خواهد رفت
it askes for attention U دقت می خواهد
the secret will open to me U خواهد گردید
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
cloud design U طرح ابری که بیشتر در فرش های چینی دیده می شود و حالتی از ابر را نشان می دهد
The folwer wI'll die for want of water. U گل از بی آبی خشک خواهد شد
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
It wI'll overtake (befall) everyone. U دامنگیر همه خواهد شد
Well what does he want now ? U خوب حا لاچه می خواهد ؟
The tree wI'll die . U درخت خشک خواهد شد
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
Its color wI'lll fade. U رنگش خواهد رفت
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
i know that he will come U من میدانم که او خواهد امد
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
It wI'll prove to be to your disadvantage. U بضررت تمام خواهد شد
She wI'll gradually soften . U تدریجا" نرم خواهد شد
the truth will out . <proverb> U یقیقت بر ملا خواهد شد .
it will give rise to a quarrel U مایه ستیزه خواهد شد
the lord will provide U خداوسیله خواهد ساخت
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
What impudence!what never !what cheek! U واقعا" که خیلی رو می خواهد !
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively U بطور نافذ بطور زننده
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
martially U بطور جنگی بطور نظامی
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
Sooner or later , he wI'll find out . U دیر یا زود خواهد فهمید
it will give rise to a quarrel U نزاعی تولید خواهد کرد
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
It wI'll spoil my appetite . U اشتهایم راکور خواهد کرد
near work U کاری که نگاه نزدیک می خواهد
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. U بدجوری آبرویم خواهد رفت
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
warm up U اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
output U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
outputs U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p U هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
This book wI'll be a great success . U این کتاب خیلی گه خواهد کرد
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. U او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he is sanguine of success U خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
gigo U اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
He threatened to thrash the life out of me . U تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
While the grass grows the cow starves . <proverb> U تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
end user U شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
stagnation thesis U ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
bedim U با ابر پوشاندن ابری یا مانند ابر کردن
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. U این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> U به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
diminished radix complement U نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
variable U متغیر
Recent search history Forum search
2New Format
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1I am good with figures,how about you?
1این پیج بزودی بسته خواهد شد
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1conscious
1she loved to have the last word.
1cartridge
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com